روزنامه نگار

علوم ارتباطات اجتماعی-گرایش روزنامه نگاری

روزنامه نگار

علوم ارتباطات اجتماعی-گرایش روزنامه نگاری

روزنامه نگار

وبلاگی در جهت ارائه اخبار مشهد، جروات و دروس رشته روزنامه نگاری و معرفی ارکان این رشته

۱۳ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

یِک حُسین گُفتَم و یِک عُمر نَمک گیر شُدم
بَـــر درِخــــــانه اَربـــــاب زَمـــــین گیر شُدم .
شُکرُ لله که شُــــد روزی ما روضـــــه ی تو
مَنــــــ جَوان بودَم و دَر روضه ی تو پیر شُدم


  • Ƶ૯Ʊʂ ૯RɿƝσ૯C

چه کوتاه است فاصله ظهر غدیر تا ظهر عاشورا!
روز بالا رفتن دست علی تا روز بالا رفتن سرحسین!
غدیر کربلای عوام بود وکربلا غدیر خاص
در غدیر با آنکه بیعت گرفته شد جفا شد ودر کربلا با آنکه بیعت برداشته شد
"
وفا"ماند


♥عید ولایت مبارک♥



  • Ƶ૯Ʊʂ ૯RɿƝσ૯C

تــرجمه دعـــای فـــرج:


خدایا گرفتارى بزرگ شد،
و پوشیده بر ملا گشت،
و پرده کنار رفت،
و امید بریده گشت،
و زمین تنگ‏ شد،
و خیرات آسمان دریغ شد و پشتیبان تویى،
و شکایت تنها به جانب تو است،
در سختى و آسانى‏ تنها بر تو اعتماد است،
خدایا!بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانى که اطاعتشان را بر ما فرض نمودى،
و به این سبب مقامشان را به ما شناساندى،
پس به حق ایشان به ما گشایش ده،
گشایشى زود و نزدیک‏ همچون چشم بر هم نهادن یا زودتر،
اى محمّد و اى على،
اى على و اى محمّد،
مرا کفایت کنید،
که تنها شما کفایت‏کنندگان منید،
و یارى‏ام دهید که تنها شما یارى‏کنندگان منید،
اى مولاى ما اى صاحب زمان،
فریادرس،فریادرس،فریادرس،
مرا دریاب،مرا دریاب،مرا دریاب،
اکنون،اکنون،اکنون،
با شتاب،با شتاب،با شتاب،
اى مهربان‏ترین مهربانان به حق محمّد و خاندان پاک او

  • Ƶ૯Ʊʂ ૯RɿƝσ૯C

اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ

صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ

فی هذِهِ السّاعَةِ وَفیکُلِّ ساعَةٍ

وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً

حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً

وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً،

بِرَحْمَتِکَ‏ یااَرْحَمَ الرَّاحِمینَ



  • Ƶ૯Ʊʂ ૯RɿƝσ૯C

خجالت نکش..

اینجوری هم به من نگاه نکن...

تو در چشمان من از تمام فرشته های دنیا زیبا تری..

حتی با این لباس کهنه...

با این دستهای چروک و سرما زده ...

لبخند بزن عروسک من...

سهم تو از دنیا لقمه ی کوچکی است که در دست داری

...


  • Ƶ૯Ʊʂ ૯RɿƝσ૯C

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ

الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً،

کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

 

  • Ƶ૯Ʊʂ ૯RɿƝσ૯C

فقط هوای حرم توست که آرامم میکند در این بی قراری ها....




  • Ƶ૯Ʊʂ ૯RɿƝσ૯C

دلم یک من میخواد

یک خدا

و یک عشق میان من و او

من بگویم و او گوش کند

گله کنم ناراحت نشود

اشتباهاتم را ببیند و مرا به باد نصیحت نگیرد

دست نوازش بر سرم بکشد و لبخند بزند

خستگی هایم را بگویم و باور کند

مرا بی منت به آغوش بکشد و بگوید:

"آرام باش ,من  تنهایت نمیگذارم"


  • Ƶ૯Ʊʂ ૯RɿƝσ૯C

چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز

بر شکوه سفر آخرتم، افزودند
اشک در چشم، کبابی خوردند
قبل نوشیدن چای،
همه از خوبی من میگفتند
ذکر اوصاف مرا،
که خودم هیچ نمی دانستم
نگران بودم من،
که برادر به غذا میل نداشت
دست بر سینه دم در استاد و غذا هیچ نخورد
راستی هم که برادر خوب است
گر چه دیر است، ولی فهمیدم
که عزیز است برادر، اگر از دست رود
و سفرباید کرد،
تا بدانی که تو را میخواهند
دست تان درد نکند،
ختم خوبی که به جا آوردید
اجرتان پیش خدا
عکس اعلامیه هم عالی بود،
کجی روبان هم،
ایده نابی بود
متن خوبی که حکایت می کرد
که من خوب عزیز
ناگهانی رفتم
و چه ناکام و نجیب
دعوت از اهل دلان،
که بیایند بدان مجلس سوگ
روح من شاد کنند و تسلی دل اهل حرم
ذکر چند نام در آن برگه پر سوز و گداز
که بدانند همه،
ما چه فامیل عظیمی داریم
رخصتی داد حبیب،
که بیایم آنجا
آمدم مجلس ترحیم خودم،
همه را میدیدم
همه آنهایی،
که در ایام حیات،
نمی دیدمشان
همه آنهایی که نمی دانستم،
عشق من در دلشان ناپیداست
واعظ از من می گفت،
حس کمیابی بود
از نجابت هایم،
و از همه خوبیهام
و به خانم ها گفت:
اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین تر
سینه اش صاف نمود
و به آواز بخواند:
مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
راستی این همه اقوام و رفیق
من خجل از همه شان
من که یک عمر گمان میکردم تنهایم و نمی دانستم
من به اندازه یک مجلس ختم،
دوستانی دارم!

  • Ƶ૯Ʊʂ ૯RɿƝσ૯C

مادر که میرود نظم زندگی بهم میخورد . . .
دقت کنید
علی نجف. . .
حسن مدینه . . .
حسین کربلا . . .
زینب دمشق . . .



  • Ƶ૯Ʊʂ ૯RɿƝσ૯C

زنـدگــی انـگــار
تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !!
هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام
هـول میزنــد
بـــرای ضـربــه بـعــد .... !
کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی ...
خـیــالـت راحـت !!....
خـسـتـگــی ِ مــن
بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود

...



  • Ƶ૯Ʊʂ ૯RɿƝσ૯C

تو چه گفتی سهراب؟

با کدوم عمر دراز؟

نوح اگر کشتی ساخت، عمر خود را گذراند

با تبر روز و شبش، بر درختان افتاد

سالیان طول کشید، عاقبت اما ساخت

پس بگو ای سهراب ... شعر نو خواهم ساخت

بیخیال قایق ....

یا که میگفتی ....

"تا شقایق هست زندگی باید کرد... """

این سخن یعنی چه؟

با شقایق باشی.... زندگی خواهی کرد؟

سهراب  این شعرو سخن یک خیال پوچ است

پس اگر میگفتی ...

تا شقایق هست، حسرتی باید خورد

جمله زیباتر میشد

تو ببخشم سهراب ...

که اگر در شعرت، نکته ای آوردم، انتقادی کردم

بخدا دلگیرم، از تمام دنیا، از خیال و رویا

بخدا دلگیرم، بخدا من سیرم، من جوانی پیرم

زندگی رویا نیست...

زندگی پردرد است...

زندگی نامرد است، زندگی نامرد است!

  • Ƶ૯Ʊʂ ૯RɿƝσ૯C

من دختر روزای تنهایی
با هر عذاب تازه جنگیدم

از غصه فردا نگو با من
روزای از این بدترم دیدم

حکایـــت آن گرگـــی شده ام که با جمع زندگی میکن, با جمع به شکار میرود,امـــا . . . تنهایی" می جــــــنگد"

  • Ƶ૯Ʊʂ ૯RɿƝσ૯C